شیر خسته ...

هر کی فهمید که بریدی میخواد از تنت ببره

واسه شیر خسته موش هم یلی میشه و میغره

تا بدونن شدی خسته همه میپرن به جونت

تیکه تیکتو میدزدند حتی قلب مهربونت

[+] نوشته شده توسط benyamin در 17:43 | |

دلم گرفته...

قلبم درد می کند

نه به بهانه ی جدایی

و نه حتی تنهایی

نای دیدن غصه ات را ندارم s

[+] نوشته شده توسط benyamin در 16:32 | |

روزای سخت ...

روزای سخت نبودن با تو خلاُ امید تجربه کردم

داغ دلم که بی تو تازه میشد همنفسم شد سایه سردم

تو رو میدیدم از اونور ابرا که میخوای سرسری از من رد شی

اسمونو بی تو خط خطی کردم چجوری میتونی اینقده....

سکوت قلبتو بشکن و برگرد نذار این فاصله بیشتر از این شه ...

[+] نوشته شده توسط benyamin در 13:24 | |

دلتنگی

نیستو نمی دونم              چرا زندگیم اینجوریه

دلواپس اونم                    اونی که پشت این دوریه

دیگه نمی تونم                دیگه خنده هامم زوریه

از کسی پنهون نیست       توی چشمای من خواهشه

هیشکی مثل اون نیست    دل من با خیالش خوشه

گفتنش اسون نیست         این جدایی منو میکشه

اینجاشو ننویس                خدا میدونه دلتنگشم

با چشمای خیس              خدا میدونه دلتنگشم

[+] نوشته شده توسط benyamin در 15:59 | |

احساس میکنی بدبختی ؟ پس هنوز بد بختی ندیدی !!!

هر وقت احساس کردی که بد بخت ترین ادمی

هروقت احساس کردی که تمام غم های دنیا رو دوشته 

هر وقت احساس کردی ... هی ...

فقط بگو خدایا شکرت که سر پناهی برای زندگی دارم

بگو خدایاشکرت که دستم به دهنم میرسه و میتونم شکممو سیر کنم

و خدا رو شکر کن ...

[+] نوشته شده توسط benyamin در 15:30 | |

اعتماد ...

در زندگیت به کسی اعتماد کن, که به او ایمان داری نه احساس ...

[+] نوشته شده توسط benyamin در 15:26 | |

حج

دیشب گرسنه بود دختری که مرُد

چه اسان به خاک پس دادیمش

و همسایه اش زیارتش قبول ...

دیشب از سفر رسید ,

مکه رفته بود !

[+] نوشته شده توسط benyamin در 15:23 | |

دستان مقدس

دستانی که کمک می کنند مقدس تر از دستانی است که دعا می کنند

[+] نوشته شده توسط benyamin در 15:19 | |

رسم عاشقی

میخواهم عاشقی را از تو یاد بگیرم

که چنین بی وقفه و در هر زمان و مکان

یادت نمی رود باید عاشقی کنی

کاش من اینگونه عاشق بودم ...

ای کاش ...

[+] نوشته شده توسط benyamin در 15:16 | |

انتهای زمین

اینجا انتهای زمین است ...

درست لحظه ی مرگ انسانیت ...

جایی که دست های مادران بوی خون می دهد ...

بوی " جنایت "

و ابهای راکدش طعم کودکانی را میگیرد که بی نفس خفه می شوند در خفقان این نکبت اباد

معصومیت ها دریده می شوند ...

و " ادم " ها

همین ما ادم ها چه ساده می گذریم از کنار دردهایمان

" این دردهای مشترک "

اینجا انتهای زمین است ...

درست همین جایی که ایستاده ایم !!!

[+] نوشته شده توسط benyamin در 14:30 | |